golpesar :)

گل پسر :)

golpesar :)

گل پسر :)

قدر پدر

گردش دور قمر را نه تو دانی و نه من؛ وقت اعلام سفر را نه تو دانی و نه من؛ تا بود سایه پر مهر پدر بر سر ما؛ به خدا قدر پدر را نه تو دانی و نه من

بهنام کوچک زاده

اگر من قطره‌ای عشقم، تو دریایی ز آرامش؛ اگر من کوهی از دردم، تو ماءوایی ز آسایش؛ اگر روزی ندانسته به قلبت غصه‌ای دادم؛ گذشتی و تو با قلبم به خوبی کرده‌ای سازش

بهنام کوچک زاده

دو تک بیت از عمادالدین حسن برقعی، شاعر معاصر

عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر؛ بجز از امشب و فردا شب و شبﻫﺎﻯ دگر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم؛ از چه با دشمن جانم شدهﺍﻡ دوست، ندانم!
عماد خراسانی (1382-1300)

دو شعر از سجاد اسدی

لبخند بزن که پر بگیرم تا تو؛ من ساحل تشنه باشم و دریا تو؛ بغضی که شکسته در گلویم این ست؛ من باشم و گلبهار هشتم با تو **
در بین تمام کوچه ها گم ﺑﻰتو؛ لبریز نگاه سرد مردم ﺑﻰتو؛ ای کاش همین لحظه به پایان برسد؛ من ، دلهره، کاشانی هفتم، ﺑﻰتو

سجاد اسدی

حرفی از رفتن مزن...

حرفی از رفتن مزن، رفتن خطاست؛ خانه ویران است، رفتن اشتباست؛ با من از رفتن مگو، دردم دو چندان می شود؛ در میان آه من راه تو لغزان ﻣﻰشود؛ با من از رفتن مگو، دل در رکابت تشنه است؛ از برای با تو بودن بال و پر بشکسته است؛ با من شوریده حال زار، از رفتن مگو؛ از افول آینه این گونه ﺑﻰپروا مگو؛ حرفی از رفتن مزن، رفتن علاج کار نیست؛ فاصله افزون مکن، وقتی که ره پیدا نیست.

تغییرات جدید!

سلام دوستان عزیز. نظرات وبلاگ رو غیر فعال کردم بنا به دلایلی! با عرض معذرت، لطفا اگه کاری داشتین از تماس با من استفاده کنید. به خاطر نظراتون در مورد قالب ممنون. به زودی رنگش رو عوض می کنم.

وبلاگم

وبلاگم خوبه؟






نتایج

آبش کردم..!!

شب چو در بستم و مست از می نابش کردم؛ ماه اگر حلقه به در کوفت، جوابش کردم؛ دیدی آن تُرک خُتا دشمن جان، بود مرا؛ گرچه عمری به خطا، دوست خطابش کردم؛ منزل مردم بیگانه چو شد خانهﻯ چشم؛ آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم؛ شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع؛ آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

دردناک است

دردناک است که عاشق به مرادش نرسد؛ در پی یار شود پیر و به یارش نرسد؛ روز و شب منتظر لحظه موعود شود؛ دلخراش است که آخر به مرادش نرسد.

عاشق شدن

وقتی زمین ناز تو را در آسمانﻫﺎ ﻣﻰکشید؛ وقتی عطش طعم تو را با اشکﻫﺎیم ﻣﻰچشید؛
من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی؛ چیزی ﻧﻤﻰدانم از این دیوانگی و عاقلی؛
یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود؛ آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

فردای من

ای نگاه مهر تو آیینهﻯ فردای من؛ رنگ چشمانت عسل ریز است، ای دریای من؛ مثل ﮔﻞهای سحر، مثل کبوترهای عشق؛ غرق شادی ﻣﻰشود با یاد تو رویای من؛ نو بهار زندگی، یک فصل از ﻏﻢهای توست؛ من غمت را دوست دارم ای گل زیبای من؛ کاش ﻣﻰشد زندگی را، عشق را، لبخند را؛ هدیه ﻣﻰدادم به تو ای عشــق ﺑﻰهمتای من

سنگدلی

بستن زلف رها سنگدلی میخواهد؛ دل شکستن به خدا سنگدلی میخواهد؛ چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا؛ سنگ ماندن به خدا سنگدلی میخواهد